شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : مربع ترکیب
نشستم عشق را معنا کنم دل گفت یا زینب نشستم دیده رادریا کنم دل گفت یازینب نشستم یادی اززهرا کنم دل گفت یا زینب قیامت خواستم برپا کنم دل گفت یازینب
زنی عاشقکه زهراگونه معنا شد قیامت را و معصومانه بر دوشش کشدبار امامت را
همینکه لحظۀ ازاو نوشتن شد قلم لرزید از او خواندم هوا دردم نفس دربازدم لرزید به خود گفتم به سویش گام بردارم قدم لرزیدحریمی محترم کزحرمتش صدها حرم لرزید
خداوندا حریمی اینچنین راکیستسلطانش هزاران جان فدای اوهزاران تن به قربانش
نخوانش زینت بابا بگوجان علی زینب نگو دختربخوانش مرد میدان علی زینب سر و سامان مولا روح وریحان علیزینبعلی دستان الله است و دستان علی زینب
علی را آنچنان درپوست ودرخون خود دارد که گویا جسم زینب یک علی در کالبد دارد
سلام ای روزمیلادت هم اشک چشمها جاری سلام آمـوزگار عـشق درآئـین دلـداری
تلاطم داشت بینچشمهایت شوق دیداریو این یعنی حسینت را توخیلی دوستمیداری
هنوز ای خواهر عاشق نخوردی شیرمادررا
که میخواند طپشهای دلت نام برادررا
کجا وصف کسی همچون تو در قاموس من باشد که مداح مـقـامـات توبـاید پـنجتن باشد نگهبانان اجلالت حسین است وحسن باشدکدامین زن شبیه تو چنین مردانه زنباشد
کدامین خشم درخود اینهمه احساسرا دارد
و در پای رکابش اکبروعباس رادارد
اگر در چشمت اقیانوسی ازامواجغم داریاگر حال پریشان،دست بسته،قدخم داری همان دست کریمیکه حسن دارد تو هم داریو این یعنی برای دوست و دشمن کرم داری
به زیر دین الطاف تو وآلت همه سرهاست کرامت کمترین کارشما خواهر برادرهاست
چنانکه جز علی نام پس از احمد روی لب نیستپس از نام حسین اسمی به غیر ازاسم زینب نیست مثال عشق تو درهیچ دین و هیچ مذهب نیستدلی غیر از توازعشق حسین اینسان لبالب نیست
میان سینهام شوری زشعرمنزوی برپاست که این آقا یک عاشق دارد آنهم زینب کبراست
الا ای عقل مبهوتت الا ایعشقحیرانت چگونه ازتو بنویسم نگویم ازشهیدانت
شهیدانی که گردیدند بیپروا بهقـربانت که نگذارند بنشیندخطی برکنج ایوانت
و ایکاش این شهیدان کربلا دور و برت بودند در آن بیمحرمی سربازهای لشگرتبودند
مبین که کاغذ شعر من ازاین بند نم داردکه مدح توبدون روضهات یک چیز کم دارد
چنان نام حسین بن علی نام تو غم دارد دگر بر عهدهٔ من نیست،از اینجا قلم دارد…
دلـم را میبرد گـویا دم دروازهٔ ساعات میان خندهها میریخت اشک عمهٔسادات